قدمت رو چشام
با سلام....ديگه داشتم واسه به دنيا اومدن دخترم حاضر مي شدم،راستي يه جشن سيسموني واست گرفتم خاله ها و عمه هاي ماماني و خاله و انا جونم بودن تازه دخترخاله هاي مامانم بودن،هلاصه كلي هديه واست اوردن،نهار هم به همه سبزي پلو با ماهي داديم...واي چه خشنزه بود، خلاصه شد ٢٣فروردين و من با يه عالمه اظطراب داشتم خودم رو واسه اومدنت اماده مي كردم...حمام رفتم و لباسهاتو اماده كردم بايد با رويان هماهنگ مي شديم تا فردا بياد سر عمل. اصلا نخوابيدم،انام خونه ما بود تا صبح با ما بياد. صبح روز ٢٤ فرودين ساعت شش صبح به سمت بيمارستان پارسيان رفتيم ،بابا رفت دنبال كارهاي پذيرش و رويان و من هم رفتم بلوك زايمان،بايد اماده مي شده،سرم و ازمايش و غيره..فيلم بردار هم امد ...
نویسنده :
مامان مهسا و بابا پاشا
0:01