پانته آپانته آ، تا این لحظه: 12 سال و 7 روز سن داره

پانته آ شيريني زندگي

خداوندا به همه ی زنانی که در آرزوی فرزند هستند فرزندی سالم و صالح عطا کن ...

آمین

قدمت رو چشام

با سلام....ديگه داشتم واسه به دنيا اومدن دخترم حاضر مي شدم،راستي يه جشن سيسموني واست گرفتم خاله ها و عمه هاي ماماني و خاله و انا جونم بودن تازه دخترخاله هاي مامانم بودن،هلاصه كلي هديه واست اوردن،نهار هم به همه سبزي پلو با ماهي داديم...واي چه خشنزه بود، خلاصه شد ٢٣فروردين و من با يه عالمه اظطراب داشتم خودم رو واسه اومدنت اماده مي كردم...حمام رفتم و لباسهاتو اماده كردم بايد با رويان هماهنگ مي شديم تا فردا بياد سر عمل. اصلا نخوابيدم،انام خونه ما بود تا صبح با ما بياد. صبح روز ٢٤ فرودين ساعت شش صبح به سمت بيمارستان پارسيان رفتيم ،بابا رفت دنبال كارهاي پذيرش و رويان و من هم رفتم بلوك زايمان،بايد اماده مي شده،سرم و ازمايش و غيره..فيلم بردار هم امد ...
19 مهر 1391

پانتی مامان و اونایی که دوسش دارن

اگه گفتید این کیه آنا ی عزیز پانیه   اینم عسل مامان با خاله جون مرجان   پانتی و اقا جون بابایی پاشا اینم پانی و دایی جون محمد واین هم پانتی با اقا جون جهان ..خیلی با هم رفیق شدنا... عشق اقاجون شده...آقا جون عشق پانتی ...
10 مهر 1391

وقتی پانته آ به دنیا آمد (روز اول)

نی نی مامان ٢٤/١/١٣٩١ در بیمارستان پارسیان به دنیا آمد و دکتر دخمل خانم بیدگلی بود. راستی پانتی من خون بند نافشو هم داده به رویان. وقتی ساعت ٩:٦ به دنیا امد یه ذره گریه کرد زودی ساکت شد و اومد پیش مامانش و اروم شد. ازش فیلم برداری شده و خیلی لحظه قشنگی بود... وقتی اومدی شادی اومد...   این عکس رو انا جون ازت گرفته ...اخه اون شب موند پیش ما تو بیمارستان... مرسی آنای خوبم ...
10 مهر 1391

در انتظار ني ني

ما آرزوي يه دختر ناز و داشتيم و تصميم گرفتيم كه خيلي زود بچه دار شيم.بعد از گذشت هفت ماه پر استرس به دليل اينكه فكر مي كرديم بچه دار نمي شيم بالاخره جواب بيبي چك مثبت شد. خيلي خوشحال شدم و بابايي رو كه خواب بود بيدار كردم اخه خيلي كم رنگ بود ،بابايي گفت بي خودي خوشحال نشو اخه مي دوني هر ماه اينكار و مي كردم ولي منفي بود.تازه اون روز يواشكي رفتم داروخانه و بيبي چك خريدم چون حس مي كردم حالم خوب نيست و خيلي گرسنه ام مي شه.بابايي فبول كرد بريم آزمايشگاه و آزمايش بديم،رفتيم و گفت يك ساعت ديگه بيان جواب بگيريد. اين يك ساعت مثل يك سال گذشت و در آخر جواب مثبت بود ،واي خداي من من دارم مامان مي شم هورااااااااا. ...
9 مهر 1391

گذر روزها

با سلام و اما ادامه ماجرا... خيلي زود اين نه ماه هم گذشت تو اين مدت خود ني ني من رو اذيت نكرد اما استرسهاي زيادي بهم وارد شد. مي گفتن كليه و قلبش مشكل داره البته سونوگرافي سه بعدي اينو مي گفت،البته سونوگرافي كه براي غربالگری بود خوب بود، ولي بعد گفتن كه ممكن مريض باشه،دكترم گفت بايد يه ازمايش بديم به اسم امنوسنتز و اگه حواب مثبت بود بايد ني ني و سقط كني،واي چه عذابي تازه ازمايش با گرفتن اب رحم انجام مي شد كه خودش خطرات زيادي داشت،مثل امكان سقط و غيره... خلاصه با سلام و صلوات و كلي گريه اين ازمايش انجام شد و يك ماه تا جواب طول مي كشيد، ودر اخر جواب منفي بود و ني ني ما سالم، تازه بعدها فهميديم ني ني دختره . حالا اسم ني ني ما از اول اسم پينار ...
9 مهر 1391
1